۱۰۰ روز با جستار روایی یا ناداستان
۱۶ اذر ۱۴۰۲ ۱ بعد از پیشنهاد استاد کلانتری دربارهی نوشتن یک مقالهی صد روزه، بیش از هر موضوعی کلمهی
۱۶ اذر ۱۴۰۲ ۱ بعد از پیشنهاد استاد کلانتری دربارهی نوشتن یک مقالهی صد روزه، بیش از هر موضوعی کلمهی
امروز صبح ۶ بیدار شدم. چون شب قبل به اریا قول داده بودم برای روز بدون کتاب برایش سیب زمینی
آخرین بیمارم بود و سالن کلینیک خلوت. دختر نوجوان آمد و روی یونیت نشست. چند سال است خانوادگی بیمارم هستند.
ورمولد مرد میانسالی که به تنهایی با دخترش میلی زندگی میکند و به علت خرجتراشیهای میلی مستاصل شده است.
۱- چرا همیشه مسواک می زنم اما باز هم دندانهایم پوسیده میشوند؟ چند روز پیش مراجعهکنندهای داشتم که برای
صبح ساعت ۸ بیدار شدم ولی وقتی بیدار شدم دلم می خواست بخوابم دوباره. روی تخت نشسته بودم و
استاد کلانتری در کلاس سایت نویسنده گفتند که برای آشتی با سایت میتوانیم روزنوشتهایمان را همانجا بنویسیم. لااقل قسمتی
دیروز آن آقای سیسالهی درشت هیکل آمده بود. کمی میترسد و گذشته از آن اضطراب، تحمل ندارد به مدت بیش
با آنکه سالها از آن روزها میگذرد اما همیشه مثل یک مورد خاص و حل نشده در ذهنم مانده بود.
چند روز است چیزی منتشر نکردهام. نه به این دلیل که ننوشتهام. هرروز نوشتهام. حتا چند یادداشت را نصفهنیمه در
به نام خدا ۹ابان۱۴۰۲ ساعت۷:۴۵صبح دیشب تلخ بودم. چیزی از درون ازارم میداد. چیزی گنگ و غیر معمول. انگار میخواست
۵ونیم صبح جمعه است. ساعت ۷ و نیم نوبت آرایشگاه دارم. زودتر بیدار شدم تا یک ساعت بنویسم چون میدانم
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. » بیشتر بدانید
پیش دبستانی بودم. منتظر شدم تا همهی بچهها برای بازی کردن به حیاط بروند. به آرامی در گوش هدیه دوستم گفتم: من و تو بمونیم توی کلاس. یه نقشه دارم.
کلیه حقوق متعلق به وبسایت دکتر زهرا دادآفرید می باشد.
طراحی: دانیال مرادی